جدول جو
جدول جو

معنی خرده کافور - جستجوی لغت در جدول جو

خرده کافور
(خُ دَ / دِ)
کنایه از کواکب و ستارگان باشد. (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) :
در شمامه خردۀ کافور جوجو باز شد
عنبرتر کاروان بر کاروان آمد پدید.
عمید لومکی (از آنندراج).
روی زمین بخردۀ کافورشد نهان.
؟ (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرده کار
تصویر خرده کار
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
فرهنگ فارسی عمید
(خُ دَ / دِ نَ وَ)
حشره
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ یِ)
انبار برف. (ناظم الاطباء). بمجاز، تل برف. پشتۀ برف:
بر کوه از آن تودۀ کافور گرانبار
خورشید سبک کرد سر آن بار گران را.
سنائی.
گر به دی مه بر زمین مرده از بهر حنوط
تودۀ کافور و تنگ زعفران افشانده اند.
خاقانی.
، تن و سرین سفید. (ناظم الاطباء) ، تلی از کافور. پشتۀ کافور
لغت نامه دهخدا
(گَ دِ)
کنایه از موی سفید است:
اندوده رخش زمان بزرآب
آلوده سرش به گرد کافور.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
ریزبین. نکته سنج. نکته گیر:
که شنیدم بخردی از خویشان
خرده کاران و چابک اندیشان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرده کار
تصویر خرده کار
آنکه در کار و هنر خویش دقیق و باریک بین است زیبا کار
فرهنگ لغت هوشیار